عزیز و نگار ،داستان دو دلداده آردکانی است که قدمت آن به چند قرن میرسد. به احتمال قریب به یقین، باید داستان عشق عزیز و نگار را آخرین حلقه گمشده دلدادگی عاشقان دانست که بارها در تاریخ ادبیات فارسی شاهد برخی از آنها بودهایم.
عزیز و نگار نیز چون باقی عاشقان، پس از طی مرحله عشق زمینی ـ چناچه عارفان بر آن قائلند - به عشق آسمانی دست مییابند و جالب اینکه جز در عزیز و نگار چاپ شرکت نسبی کانون کتاب که در آن عاشق و معشوق به خیر و خوشی به هم میرسند و داستان به پایان میرسید، در باقی روایتها شاهد غرق شدن آنها در شاهرود یا غیب شدنشان هستیم. در روایت کمالی دزفولی هر دو سنگ میشوند.
این عشقنامه در گویش تاتی نمود پیدا کردهاست و مردم روستاهای منطقه طالقان، رودبار، الموت، تنکابن، اشکور و غیره که با نسخههای دست نویس و روایتهای سینه به سینه این عشقنامه آشنا بودند، به مرور به نسخه چاپی داستان عزیز و نگار دست یافتند. هر روستا کتابخوانی داشت که با خرید این کتاب مجلس آرای شبنشینیها و جمعهای خانوادگی شود. در عین حال، عزیزخوانها و نگارخوانها نیز بر رونق روزافزون این داستان افزودند.
اکنون و پس از گذشت سالها به رغم چاپ و انتشار داستانهای گوناگون معاصر، همچنان داستان عزیز و نگار ارزش خود را حفظ کردهاست و پیرمردان و پیرزنان روستایی در زمان های مختلف و به مناسبتهای گوناگون، به زمزمه اشعار این داستان میپردازند.